خوشحالم که در گلستان و بوستان سعدی گشتی زدم. سعدی معلم بسیار دانایی است که از او چیزهای بسیاری می توان آموخت. به نظر من در بوستان هر چقدر به آخر کتابخوشحالم که در گلستان و بوستان سعدی گشتی زدم. سعدی معلم بسیار دانایی است که از او چیزهای بسیاری می توان آموخت. به نظر من در بوستان هر چقدر به آخر کتاب نزدیک تر می شوی شعر ها و پندهایش بهتر می شود، مومنتوم میگیرد به طوری که با خودم میگویم سعدی بهترین هایش را برای خواننده ی صبور خود در آخر بوستان قرار داده است. خودم خیلی باب نهم در توبه و راه صواب بوستان را دوست داشتم. باب نهم اشعار فوق العاده ای دارد پیشنهاد میکنم این باب را بخوانید.
باب ششم در قناعت باب هفتم در عالم تربیت باب هشتم در شکر بر عافیت نیز به ترتیب خوب بودند...more
کتاب چند صفحه است و ثقیل بود برای من ، متن انگلیسیش هم نفهمیدم چیه (چون نفهمیدمش میخواستم بهش ی ستاره بدم:)) ) ولی اصل مطلب اینجاست تویه رویوی دوستمکتاب چند صفحه است و ثقیل بود برای من ، متن انگلیسیش هم نفهمیدم چیه (چون نفهمیدمش میخواستم بهش ی ستاره بدم:)) ) ولی اصل مطلب اینجاست تویه رویوی دوستم که همش رو نوشته و آدم بی نیاز میشه از خوندن خود کتاب
این کتاب را به همراه کتاب Willpower: Rediscovering the Greatest Human Strength بخوانید، ترکیب خوبی هستند برای فهم ناتوانی هایمان و درک بهتر برای پذیرشاین کتاب را به همراه کتاب Willpower: Rediscovering the Greatest Human Strength بخوانید، ترکیب خوبی هستند برای فهم ناتوانی هایمان و درک بهتر برای پذیرش شان...more
کتاب کوتاه و بسیار حاوی نکات مهمی است. مخصوصاً تا سر قانون The Law of sacrifice که عالیه، حتماً این کتاب را همه باید بخوانند قوانین کاملاً درست هستند، اکتاب کوتاه و بسیار حاوی نکات مهمی است. مخصوصاً تا سر قانون The Law of sacrifice که عالیه، حتماً این کتاب را همه باید بخوانند قوانین کاملاً درست هستند، اگر کتاب 400 صفحه بود می شد یک کتاب رابرت گرینی
تامل نکنید و کتاب را بخوانید تا از قوانین سرپیچی نکنید ---------------------
نکته ی جالب این کتاب اینه که نویسنده به شدت از دونالد ترامپ انتقاد میکنه
We are taxed twice as much by our idleness. Idleness taxes many of us much more, if we reckon all that is spent in absolute sloth, or doing of nothingWe are taxed twice as much by our idleness. Idleness taxes many of us much more, if we reckon all that is spent in absolute sloth, or doing of nothing, with that which is spent in idle employments or amusements, that amount to nothing.
Sloth,by bringing on diseases, absolutely shortens life.
Sloth, like rust, consumes faster than labor wears, while the used key is always bright.
--------------------------- The Indies have not made Spain rich, because her outgoes are greater than her incomes. Away then with your expensive follies, and you will not have so much cause to complain of hard times, heavy taxes, and chargeable families; for, as Poor Dick says,
Women and wine, game and deceit, Make the wealth small, and the wants great....more
آنا کارنینا پرنسس جوان و با عزتی است که با کنت کارنین ازدواج کرده و به نظر می رسد که اکنون زندگی بسیار خوبی داشته باشند. اما آنا به تازگی با فردی به نام آلکسی ورونسکی وارد رابطه ای مخفیانه شده و بزودی همسرِ آنا از این رابطه با خبر می شود. نکته جالب داستان این است که با وجود این که آنا فرزند دارد؛ از ورونسکی حامله می شود.
این واقعاً نقطه ی عطف داستان است که تولستوی با شجاعت تمام در جهت بیان احساسات انسانی و عشق ورونسکی به آنا جلو می رود. اصلاً لحظه ای به ذهن تان خطور نکند که ورونسکی انسانی هرزه است، نه بسیار در عشق آنا ثابت قدم است و لحظه ای از عشقش دست نمی کشد، همه چیز زندگیش را برای رسیدن به آنا قربانی می کند و از تمام دنیایش می گریزد فقط و فقط به خاطر آنا؛ بی گمان اگر ورونسکی نبود رمان این قدر زیبا نبود
در رمان به دنبال شخصیت بد نگردید
الکسی الکساندرویچ کارنین شوهر آنا مقصر این نیست که زندگی خانوادگیش در حال نابودیست، همان طور که ورنسکی شخصیت بد داستان نیست، آنا نیزکه قهرمان داستان است. فضای داستان همان گونه که پیشروی می کند شخصیت ها باز تر بازتر می شودند و شما با آن ها بیش تر و بیش تر آشنا می شوید، کارنین انسان جالبی است... همچنین شما فکر نمی کنید که ورونسکی این چنین عجیب و غریب باشد. تولستوی، نویسنده داستان، با نثری غیر مبتذل، زیبایی جادویی و جاودان آنا را به قدرتی تمام به خواننده القا می کند، این نیز باید بگویم که آنا زیباترین شخصیتی بوده است که تا الان شناختم
آنگونه زیباست که شوهرش کارنین پس از فهمیدن ماجرای رابطه با ورونسکی اصلاً به فکر پا پس کشیدن از زندگی آنا نیست و همچنان خواهان آن است که آنا همسر و مادر فرزندش باشد با وجود آنکه او خیانت کرده است و از ورونسکی دختری به دنیا آورده است به نظر من فروشنده فیلم اصغر فرهادی را از روی رمان آناکارنینا ساخته باشند، لحظه ی ببخشش ورونسکی توسط کارنین اوج داستان است که ورونسکی در آن لحظه با دیدن بزرگی روح کارنین اقدام به خودکشی می کند
آنا آن قدر زیباست که شخصیت دیگر داستان لونین نیز پس از دیدنش شیفته ی او می شود، اما لونین کیست؟
لوین شخصیتی است که خلق شده است در داستان که در مقابل ورونسکی قد علم کند در واقع لوین رقیب ورونسکی در داستان است. اگر بخواهم واضح بگویم زندگی ورونسکی زندگی سراسر هیجان و پویایی همراه با استرس است که لحظه ای ورونسکی شاه است و در لحظه ای دیگر بازنده ی قمار بازی زندگی است ولی لوین که در حال تشکیل خانواده ی جدید خود است سبک زندگی آرام و یکنواخت و بدون هیجانی است، بی روح است زندگیش... لوین شاید زندگی خود تولستوی باشد که همسرش جداگانه در روستایی زندگی خسته کننده و با مشقتی را در پیش دارد و هیچ وقت در زندگی مانند ورونسکی قمار نمی کند
لوین و ورونسکی هر دو نسبت به همسرانشان عاشق اند، با دو سرنوشت متفاوت، در آخر داستان این عشاق هم زمان هم بدبختند و هم سعادتمند، واقعاً برای من بعد از خواندن داستان فرق بین خوشبختی و بدبختی قابل تمایز نیست
کل داستان در خانواده های اشرافی اتفاق می افتد. خانواده ها برای خودشان، میلیاردرند، چند تا خدمتکار و آشپز و معلم و نوکر و حشم دارند و هر چند وقت یکبار مهمانی های بزرگ در تالار که همراه رقص است ترتیب می دهند. ثروت این اشراف آن قدر زیاد است که وقتی اسم یک شخصیت داستان به گوش خواننده می رسد، خواننده این سوال در ذهنش خطور میکند که این ثروت از کجا آمده است که روس ها این گونه زندگی می کنند خیلی ها معتقدند که رمان آنا کارنینا باید اسمش رمان کنستانتین لوین باشد زیرا داستان پس از خودکشی آنا باز هم یک فصل دیگر ادامه پیدا می کند و به بیان خداناباوری لوین، افکار او و زندگی او با همسرش و همچین دردها و رنج های زندگیش می پردازد ولی به نظر من اسم رمان باید الکسین ورونسکی باشد (hide spoiler)]
پاراگراف آخر شاید خوشبختی ما در رنج کشیدن ما باشد، در این باشد که به دنبال آرزوهایمان نرویم، شاید در این باشد گمنام زندگی کنیم و بگذاریم که رویاهایمان همان رویا باقی بمانند. احترام زیادی قائل هستم برای ورنسکی شخصیت داستانی که رویاهایش را به واقعیت تبدیل کرد و لوین که آرزوهایش را رها کرد و خداباور شد
مطمئنآً بعد از خواندن این داستان نتیجه گیری هایی از زندگی خودتان می کنید، اما بگذارید نکته ای را با شما در میان بگذارم تمام و کمال می توانم ببینم؛ دو شرایط ممکن وجود دارد_ یک نفر می تواند این کار را انجام دهد، یا آن کار را انجام دهد. پیشنهاد من است؛ انجامش دهید، یا نه_ به هر حال پشیمان خواهید شد
در این کتاب نظرم آن بود که مخصوصاً این موضوع را تشریح کنم که اگر تنها طبیعت بشری را در نظر بگیریم، میبینیم که اقدامات بد و مفسدهآمیز از آنجهت زیاندر این کتاب نظرم آن بود که مخصوصاً این موضوع را تشریح کنم که اگر تنها طبیعت بشری را در نظر بگیریم، میبینیم که اقدامات بد و مفسدهآمیز از آنجهت زیانبار نیستند که «توسط ادیان» منع شدهاند بلکه چون زیانبار هستند، منع شدهاند و بدینقرار منفعت خاص هرکس که بخواهد حتی در همین دنیا خوشبخت باشد ایجاب میکند که با خصال نیک و باتقوا باشد.
چون همیشه در این دنیا تعداد زیادی بازرگانان ثروتمند، اشراف، حکومتها، امیران و نظایر ایشان خواهند بود که برای ادارهی امور خود به اشخاص درستکار و جدی نیازمند خواهند بود و تعداد این قبیل اشخاص هم کم است.
میخواهم به جوانان بگویم که برای یک فرد فقیر و تهیدست هیچ وسیلهای بهتر از درستکاری و پاکدامنی و جدیت وجود ندارد که بتواند او را ثروتمند سازد
--------------------------- کتاب خواندن تنها سرگرمی بود که من برای خود داشتم. به هیچ وجه وقتم را در میخانهها و برای قمار و بازی یا تفنن های دیگر صرف نمی کردم. ضمناً به بشکلی خستگی ناپذیر و با کمال علاقه مندی لازم به شغل و حرفه ام می پرداختم.
برای تاسیس چاپخانه مقداری مقروض شده بودم. برای خود عائلهی کوچکی داشتم که میبایست زندگی و آموزش آن را تامین سازم و در عین حال باید با دو چاپگر رقیب خودم که پیش از من در آن شهر مستقر شده بودند مقابله کنم. با این همه هر روز وضعم بهتر و آسانتر میشد ضمناً صرفهجویی که به آن عادت داشتم همچنان ادامه داشت.
پدرم در دوران کودکیم همیشه یک جملهی معروف سلیمان نبی را تکرار میکرد که آن را همیشه در خاطر داشتم و چنین بود «میبینی کسی که در حرفهی خود استاد و توانا باشد در برابر شاهان قرار خواهد گرفت، نه در برابر مردمان عادی». من از همان زمان کار و زحمت را وسیلهی ثروت و امتیازات میشمردم و این فکر موجب دلگرمیم میشد. هر چند که هرگز فکر نمی کردم که در برابر پادشاهان قرار گیرم... ...more
Loading...
