Helia

“گر انسانها تا ابد زندگی میکردند، اگر پیر نمیشدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی میکردند، خیال میکنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را میدادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟

اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکردند:«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.»... ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم... باید همین لحظه به آن فکر کنیم… هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم... مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.”
― هاروکی موراکامی

“دختر هیجان زده پرسید" کتاب خوندن دوست دارین؟ "
اُوِه با حالتی مردد سرش را به علامت منفی تکان داد،ولی ظاهراً دختر ناراحت نشد.
در عوض گفت "من عاشق کتابم!"
و سپس شروع کرد به تعریف کردن داستان تمام کتاب هایی که روی دامنش بود و اُوِه به این نتیجه رسید که دوست دارد تا آخر عمرش به حرف های او درباره چیزهای مورد علاقه اش گوش دهد”
― فردریک بکمن

“There’s no more painful love than the love you feel when you’re in a railroad station and you exchange glances with someone whose train is headed in the other direction.”
― Yasmina Khadra, Swallows of Kabul

“There was a pleasantness to the air and a spirit about the town that did not come from its color, but from some inner, tasty citrus quality. It made Alexia wonder fancifully if cities could have souls.”
― gail carriger, Blameless